تولدی دیگر
تولدی دیگر
دم ........من.......انسان

سلام خدای عزیزم

احساس می کنم توی یه جریان آب افتادم وبدون اون که بخوام منو به راهی یا جایی که می خوای می بری واون حس بیم وامید دارم که نمی دونم بعد بارون آفتاد و رنگین کمان در انتظار منه یا سیل وخونه خرابی.

چقدر این وجود پیچیدست گاهی موقع ها که به وجود خودم فکر می کنم به قول بچه مغزم هنگ می کنه  و می مونم این چیه که تو درست کردی 

 همین منه هدف وافکاری که الان تو مغز و ذهن ووجودم می گذره همون چیز هایی هست که یه روز به سخره می گرفتم و می گفتم کار آدمای بی کاره والان برام مفهوم پیدا کرده وبه قولی ارزشمند شده ، حالا فقط خودت می دونی که من با این تغییرهای کلی  ، رو به جلو آمد یا عقب گرد کردم چون خودمم نمیدونم داره در درون من چی اتفاق می افته فقط میدونم با این هدف ها وافکار احساس قرابت خاص وخوبی دارم.

میدونی که الان بیشتر از همیشه به کمکت احتیاج دارم

خودمم کلافه شدم از این همه خواهشی که کردم از این همه دعا از این همه نذر از این همه تکرار

میدونم صبر من کمه اما خداییش توخسته نشدی از دستم

بلاخره من نمیدونم خودت یه کاریش بکن یا صبر منو زیاد کن یا کمک کن حل بشه وتموم بشه این همه <<نه نه من غریبم بازی>> من

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فقان و در غوغاست



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط فرزانه